آخ آخ جای تک تکتون خالی.
عصرجمعه ساعت 11:15 شب وقتی داشتم توی آشپزخونه مامانجونم درس می خوندم پدر عزیز اومدن پیشم و گفتن:
می خوای بریم موتور سواری؟؟
من:یعنی میشه؟
بابا:آره.اگه دلت می خواد الان بهترین فرصته که مامانتم خوابه و نگرانمون نمی شه.
منم پریدم یه بوس سفت به لپاشون کردم و پاورچین پاورچین رفتم لباسامون و از تو اتاق بیارم که مامان بیدار شدن و گفتن کجا؟گفتم نه که امشب هوا خیلی خوبه با بابا پیاده می ریم تا لب چشمه توی کوچه روبه رویی و می یام.مامانم تو خواب و بیداری گفتن آخه حالا؟این موقع شب؟مراقب خوداتون باشین وخوابیدن.
منم پریدم بیرون و مثل جت لیاسام وپوشیدم و پریدم پشب بابا رو موتور.کوچمونو که رد کردیم یه دفه بابا پیاده شدن و گفتن بیا بشین منم که یه کوچولویی می ترسیدم با ذوق و شوق نشستم و با دنده 4رفتم ویکم جلوتر بابا پیاده شدن و خودم تنهایی هی اون مسیر رو دور زدم وخیلی باحال بود که هر کی رد می شد چپ چپ نگاهم میکرد و بهم می خندید این وسطم یه موتوریه بهمون رسید و جو گرفتش اومده دنبالم و ویراژمی داد خلاصه 2-3 دوری کل خیابون باباجونم و رفتیم و اومدیم و من به بزرگترین آرزوم رسیدم و روز یک شنبه هم دوباره زدیم بیرون ولی اینبار به جای چرخیدن تو کوچه ها اومدیم تو خیابون و من دیگه حسابی کیف کرده بودم.
یه جا سرعتم خیلی کم بود ویه سری زن و مرد ایستاده بودن یه دفعه یکیشون گفت:این و نگها کنین که نشسته پشت موتور.
خلاصه بگم من الان یه ارمغان شاد شاد هستم و به شدت دلم موتور می خواد.
سللللللللللللللللام به موتور سوار خودمون دی:
بار اولت بود سوار میشدی؟چی بود موتورش؟تبریییییییییک میگم پس بالاخره به ارزوت به نظرم رسیدی..
من میدونستم که..دی:
سلاااااااااااااااام.
بلههههههههه.موتورش جترو بود.
کاملا به آرزوم رسیدم.
آهان.....
ایشالا به همه آرزوهات به همین راحتی برسی
ممنون.ایشالا توهم به همه آرزوهات برسی.
آفرین به ارمغان!
تو با همین جسارتت میتونی به هممه ی آرزوهات برسی.))
ممنون.
امیدوارم همونی باشه که می گید
دههههههههههههههه حالا اینقدر خوش گذشته و زودی به ارزوت رسیدی قرار نیست وس بشی ها هی بگی میخوام میخوام...
ای وایییییی مینا نمی دونی که کافیه فقط یه دفه سوار بشی دیگه همش دلت می خواد هرجا می ری با موتور باشی.