تو هم با من بنواز آهنگ کوچ دیروز را تا رسیدن به امروزی که امروز نیست!!!که شاید فردا امروزی باشد همرنگ آرزوی دیروز...
درباره من
به گفته خانوادم حسابی شیطونم و سعی میکنم شاد باشم.
عاشق حمایت کردن از خانومام و دوست دارم در روزگارهای آینده حال هرچی پسر و مرد از خود راضیه بگیرم.
قلدرم و فعلا جای پسر دوم خانوادرو گرفتم.
بهترین دوستمم تار عزیزم که موقع نواختنش لذت میبرم از زندگی
ادامه...
امروز داشتم به نوشته ها و خاطرات گذشتم سر میزدم ناگهان برق گرفتم.عکسایی که واسه مطلبام گذاشته بودم تبدیل به یک سری عکسهای مستهجم شده که هربار عوض میشه.واقعا خیلی فجیعه.
سلاام دوباره خوش اومدی و ایشالا موفق باشی! این دیگه چجور اتفاقیه! تو وبلاگ منم لینک شما و آدمک چوبی عوض شده بود! فک کردم دیگه نمیخواین بنویسین!
اگه دلیلش رو فهمیدیاطلاع رسانی کن ما هم یاد بگیریم.)
راستی این حرفا رو ول کن!آوییسا کوچولو چطوره؟)) بزرگ شده؟ پریروز عکسش رو به سارا نشون دادم یییک ذوقی کرد که نگو!))
سلاااااااااام.ممنون. الله اکبر معلوم نیست چه اتفاقی مافته.واقعا که عجیب شده. حتما دلیلش رو باید پیدا کرد. آویسا کوچولوهم یه عالمه بزرگ و باهوش وزرنگ شده.باید عکسای جدیدش و بزارم تا سارا کوچولو دوست کوچولوشو ببینه.یه عالمه کارای جدید و بامزه میکنه.چندروز دیگه ۵ماهش تموم میشه و داره میره تو اوج شیطنت هاش
مثل اینکه این تاب خوردن توی نوشته های گذشته یه حسی است که این روزها همه رو دربر میگیره و بنده هم داشتم به همون روش میچرخیدم که یه دفعه چشمم به لینک وبلاگ شما خورد و بد ندیدم سلامی عرض کنم. در مورد این اشکال پیش آمده هم چندی پیش یکی از دوستان برایم نوشت که وقتی روی اسم وبلاگم کلیک میکند؛ وارد مکان دیگری میشود و مجبور شده از طریق نظرات ثبت شده مراجعه کنه !!!؟؟؟ داشتم شاخ در میاوردم و موندم این بازیها دیگه چه چیزیه و آیا دست چه کسی پشت این کارها و بازیهاست .... بقول ما نجف آبادیها م َ ک ُ چووووم دونم!؟ موفق و پیروز باشید . درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید
خیلی وقته هیچ خبری ازتون ندارم.متاسفانه دختر بدی شدم و ماه به ماه میام تو وبلاگها ولی دلم برای همه تنگ میشه. ممنون که به یادم افتادید خیلی شاد شدم. والا منم به جونب خودم اصی خبر ندارم که ابنجا چه خبرس خدا کوند سالم بمونیم. ارادتمند ارمغان
سلاام
دوباره خوش اومدی و ایشالا موفق باشی!
این دیگه چجور اتفاقیه! تو وبلاگ منم لینک شما و آدمک چوبی عوض شده بود! فک کردم دیگه نمیخواین بنویسین!
اگه دلیلش رو فهمیدیاطلاع رسانی کن ما هم یاد بگیریم.)
راستی این حرفا رو ول کن!آوییسا کوچولو چطوره؟)) بزرگ شده؟ پریروز عکسش رو به سارا نشون دادم یییک ذوقی کرد که نگو!))
سلاااااااااام.ممنون.
الله اکبر معلوم نیست چه اتفاقی مافته.واقعا که عجیب شده.
حتما دلیلش رو باید پیدا کرد.
آویسا کوچولوهم یه عالمه بزرگ و باهوش وزرنگ شده.باید عکسای جدیدش و بزارم تا سارا کوچولو دوست کوچولوشو ببینه.یه عالمه کارای جدید و بامزه میکنه.چندروز دیگه ۵ماهش تموم میشه و داره میره تو اوج شیطنت هاش
سلام خانومی ... خوش اومدی فکر کردم دیگه نمیخوایی بنویسی ...
در هر حال خوشالمان نمودید
مثل اینکه این تاب خوردن توی نوشته های گذشته یه حسی است که این روزها همه رو دربر میگیره و بنده هم داشتم به همون روش میچرخیدم که یه دفعه چشمم به لینک وبلاگ شما خورد و بد ندیدم سلامی عرض کنم.
در مورد این اشکال پیش آمده هم چندی پیش یکی از دوستان برایم نوشت که وقتی روی اسم وبلاگم کلیک میکند؛ وارد مکان دیگری میشود و مجبور شده از طریق نظرات ثبت شده مراجعه کنه !!!؟؟؟ داشتم شاخ در میاوردم و موندم این بازیها دیگه چه چیزیه و آیا دست چه کسی پشت این کارها و بازیهاست .... بقول ما نجف آبادیها م َ ک ُ چووووم دونم!؟
موفق و پیروز باشید .
درود و دو صد بدرود .... ارادتمند حمید
خیلی وقته هیچ خبری ازتون ندارم.متاسفانه دختر بدی شدم و ماه به ماه میام تو وبلاگها ولی دلم برای همه تنگ میشه.
ممنون که به یادم افتادید خیلی شاد شدم.
والا منم به جونب خودم اصی خبر ندارم که ابنجا چه خبرس خدا کوند سالم بمونیم.
ارادتمند ارمغان
سلام
میبینم که خیلی خیلی دیر اپ مینمایییی
شاد باشییی . هرباری به وبلاگت سر بزن حیفههه